تو،تويی؟! 2
نویسنده: امیر رضا آرمیون
مترجم: امیر رضا آرمیون
قطع: خشتی کوچک
نوع جلد: شمیز
تعداد صفحات: 276
نوبت چاپ: 39
سال چاپ: 1400
شابک: 9786001180774
- بخشی از کتاب
- نظرات
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود زندگی می کردند. یک روز به خاطر سوء تفاهمی کوچک، با هم جر و بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آن ها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح، در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجاری را دید. نجار گفت: من چند روزی است که دنبال کار می گردم. فکر کردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه یا مزرعه داشته باشید. آیا امکان دارد که کمک تان کنم؟
برادر بزرگ تر جواب داد: بله، اتفاقا من یک مقدار کار دارم. به آن نهر، در وسط مزرعه نگاه کن؛ آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب، بین مزرعه ما افتاد. او حتما این کار را به خاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده است؛ سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداری الوار دارم. از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوارها. برادر بزرگ تر به نجار گفت: من برای خرید به شهر می روم؛ اگر وسیله ای نیاز داری، بگو تا برایت بخرم.
نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد: نه، چیزی لازم ندارم.
هنگام غروب، وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد! نه تنها حصاری در کار نبود، بلکه نجار پلی روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟
در همین لحظه، برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل…
هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر