تلخ كام
نویسنده: اسماعیل فصیح
قطع: رقعی
نوع جلد: شمیز
تعداد صفحات: 160
نوبت چاپ: 8
سال چاپ: 1403
شابک: 9786005219944
- بخشی از کتاب
- نظرات
به مجرد این که در اتاق باز می شود، من صدای رسای مردی را می شنوم که به زبان فارسی دری کلماتی را مثل دعا می خواند. سدره سفید و بالابلندی دارد، و با عصائی در دست راه می رود. عصایش طلائی رنگ است، با دسته ای انگار عتیقه و کمی برجسته، شبیه گرز گاونشان. کل اتاق تمیز و ساده است، با تختخواب مرتب، یک طرف، و طرف دیگر تاقچه ای با آینه بلندبالا، مقدار زیادی کتاب و خرت و پرتهای دیگر. پیرمرد خودش قد بلند و کمی قوز دارد، با ریش و سبیل سفید، و موهای سفید و بلند که تا روی شانه هایش می رسد. به دیوارهای دو طرف اتاق هم قاب عکسهائی قدیمی از فروهر و ایران باستان و افسانه آویزان است.
وقتی وارد می شویم، دکتر مالتنو با لبخند به او یک «بعد از ظهر به خیر، پروفسور فیروز پور، والانشین سدره پوشان» می گوید، و مرا معرفی می کند: مهندس آریان از استادان دانشکده نفت، از آبادان خودتان، که به ماموریتی برای خرید وسایل آموزشی به لندن آمده اند، و از دوستان ایرانیشان شنیده اند که شما این جا مقیم هستید و… که این روزها حال خوب و خوشی ندارید، به عنوان یک هموطن برای دیدار چند دقیقه ای و عرض اخلاص و محبت خدمت رسیده اند…»
دیگر لفتش نمی دهد و آماده رفتن می شود.
فقط می گوید: «امیدوارم با مهربانی و یاری پروردگار، وقت خوبی داشته باشید.»
پیرمرد سرش را بدون لبخند پایین می آورد، و بدون این که چیزی بگوید، اشاره می کند که من روی تنها صندلی اتاق بنشینم. یک میز کوچک هم کنار صندلی قرار دارد، که لابد پروفسور غذایش را، آن جا میل کند، تا مثل بقیه مجبور نشود به سالن غذا خوری شلوغ برود…
من با دکتر دست می دهم و تشکر می کنم. او هم با لبخند خداحافظی می کند و از اتاق بیرون می رود. معرفی خیلی ساده و کوتاه، انگار یا کار دارد، یا صلاح می داند در این جریان ملاقات پروفسور با یک ناآشنا، دخالت نکند.
هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر