دوازده ثانيه
نویسنده: جمال صادقی
قطع: رقعی
نوع جلد: شمیز
تعداد صفحات: 440
نوبت چاپ: 8
سال چاپ: 1399
شابک: 9782000827009
- بخشی از کتاب
- نظرات
و بالاخره، بامداد نحس جمعه فرا رسید. ما همچنان هوشیار بودیم؛ وقتی زمین لرزید. همه، نزدیک در راهرو که به حیاط باز می شد، دراز کشیده بودیم. اول، صدای سهمگینی برخاست. صدا از آسمان، از زیر پایمان، از در و دیوار برخاست. بعد، سقف خانه فروریخت. به جز قسمتی که ما زیرش قرار داشتیم. خوشبختانه، دیوار مقابل، رویمان نیفتاد؛ توی حیاط افتاد، من با بچه های به سمت حیاط دویدم؛ در حالی که فریاد می کشیدم: قیامت! قیامت! قیامت برپا شد! هفته قبل، در کلاس، با شاگردانم از قیامت صحبت کرده بودم. به خودم گفتم: حالا شاگردانم با چشمان خودشان علائم قیامت را می بینند! با اضطرابی فراوان به اعمالم فکر کردم. تمام عضلاتم، تمام استخوان هایم می لرزید… در حیاط با فضایی کاملا باز مواجه شده بودم. همه جا ویران شده بود. سکوتی مطلق و خوفناک، حاکم بود. و باز، زمین تکان خورد. با چشمان خودم دیدم که شکاف هایی بزرگ برداشت. هیچ شکی، هیچ شکی، هیچ شکی نداشتم که همه دنیا ویران شده است. دقایقی گذشت. کمی به خودم آمدم. رفته رفته فهمیدم که قیامت فرا نرسیده؛ زلزله شده. همان وقت به یاد محمد افتادم. فقط به یاد محمد؛ نه پدر و مادرم؛ نه خواهران و برادرانم. محمد، موجودی بالاتر از یک شوهر بود؛ یک دوست بود؛ محرم ترین همراه؛ نیمی از وجودم. او اولین، دومین و سومین کسی بود که باید به سراغش می رفتم.
هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر