آواز خوش زندگی
نویسنده: مسیحا برزگر
قطع: خشتی کوچک
نوع جلد: شمیز
تعداد صفحات: 144
نوبت چاپ: 2
سال چاپ: 1389
شابک: 9786001180187
- بخشی از کتاب
- نظرات
عشق، «خود» را که بزرگ ترین حجاب است از میان تو و معشوق برمی دارد.
عشق، یاد است و فراموشی؛ یعنی آمیزه ای از دو امر متضاد.
هیچ مخدری یارای جمع این دو ضد را ندارد.
مخدرات، فراموشی را می آورند، اما یاد را هرگز.
اثر مخدرات وقتی که به پایان می رسد، تو باز می گردی به وضعیت فلاکت بار پیشین. دوباره همان موجود بی چاره ای می شوی که بودی. البته بدتر نیز خواهی شد. تو با کمک مخدرات، بی چارگی هایت را فراموش نمی کنی، بلکه آن ها را برای مدتی کوتاه، در زیرزمین وجودت حبس می کنی. چیزی نمی گذرد که آن ها شورش می کنند و بر سرت خراب می شوند. مخدرات راه مناسبی برای خلاصی از درماندگی نیست.
اما عشق، از سویی تو را مست می کند، و از سوی دیگر، تو را به تو می شناساند.
عشق، پدیده ای دوسویه است، شمشیری دو لبه: یک لبه ی آن همه ی خودخواهی های تو را می برد، و از سوی دیگر بندهای توانایی های بالقوه تو را پاره می کند. هنگامی که این دو امر با هم اتفاق می افتند، هشیاری عظیمی به سراغت می آید، چنان که دردریای پرتلاطم مستی عشق، کشتی امن آگاهی و بصیرت را زیر پا خواهی داشت.
در این کشتی، از همه ی نگرانی های روزمره در امان خواهی بود.
این آگاهی، رشته های تعلق و در نتیجه اضطراب را خواهد گسست.
درواقع، در ساحت عشق، حتی مرگ نیز ترسناک نیست.
بنابراین، وقتی مرگ ترسناک نباشد، چه چیز دیگری می تواند مایه ی نگرانی تو شود؟
مست و غزل خوان عشق شو و به زندگی زمینی آدم ها شور و حالی آسمانی بده.
بشریت به خون پر جوشش عشق نیازمند است.
بشریت در حال احتضار است، اگر این خون به او نرسد می میرد.
به ریه های این بیمار، هوای پر اکسیژن عشق را برسان.
هرکسی قادر به عشق ورزیدن است.
اندیشه ی توانستن را از خود دور کن. اگر قادری تنفس کنی، پس می توانی عشق هم بورزی؛
اگر زنده هستی، پس می توانی عاشق هم باشی.
هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر