هنگامي كه قلبم را رها كرديد، موجودي گستاخ در قلبم برجا نهاديد كه همانا تصوير خود شما است. كسي كه مدعي است قدرت مرگ و زندگي را بر وجودم دارد. سپس خود را از من دور ساختيد، درست مانند سلاطين و حاكمان، كه از ميدان اعدام جنايتكاران دور مي شوند تا مبادا مورد مزاحمت آنان قرار بگيرند، و از آنان درخواست عفو شود. اميدوارم كه قلب و علاقه ام، به دو «آهِ» پاك و خالص تقسيم شوند، و هنگامي كه جان به جان آفرين تسليم كردم، از «احتضار» كه بر بالينم آمده است استدعا خواهم كرد اجازه دهد «آه» عاشقانه ام در آخر، از دهانم خارج شود و بدينسان، به عنوان آخرين هديه ام به شما، معجزه اي پديد خواهم آورد كه بايستي نسبت به آن افتخار كنيد، زيرا لحظه اي پس از بي جان شدن كالبدم، آهي از محبت از دهانم بيرون خواهد آمد كه فقط براي شما خواهد بود و بس…»
ثبت کلمه عبور خود را فراموش کردهاید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.
هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر