«جدا. فردوسي هم ميگه همه سر به سر تن به كشتن دهيم/ از آن به كه كشور به دشمن دهيم.»
«باشه. اما اين تعريف «شهيد» نيست.»
دست دراز مي كند از روي ميزش يك جلد كلفت فرهنگ انگليسي «وبستر» برمي دارد، صفحات آن را ورق مي زند، تا به جايي كه مي خواهد مي رسد. ديروقت شب است و من حوصله ندارم. كله ام هم با قرصها و آب انگور كذايي دكتر منگ است. مي خواند: «شهيد. 1) شهيد كسي است كه ترجيح مي دهد رنج و حتي مرگ را در راه ايمان و وفايش بپذيرد، ولي از آن ايمان و وفا دست برندارد. 2) كسي كه با عذاب و درد در راه ايمانش كشته شده است؛ يا براي مدتي مديد رنج مي برد و شكنجه مي شود.»
«خوب، ما نيستيم. خوابم مياد.» ته سيگارم را خاموش مي كنم.
ثبت کلمه عبور خود را فراموش کردهاید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.
هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر